عاشقانه های من و پسرم

این روزای من فقط تویی آرامشم تویی ، من ،خونه ، تو

بدخوابی

1398/12/8 7:07
نویسنده : مامان ندا
92 بازدید
اشتراک گذاری
الان که ۸ اسفندماهه ۸ ماه و ۱۷ روزته این روزا تمام تلاشت اینه که رو پات وایسی و راه رفتن یاد بگیری .

دیشب خوب خوابیدی مامانی بجاش من طبق معمول بی خواب بودم کنارت دراز کشیده بودم که دیدم چرخیدی روی چهار دست و پا فک کردم بیدار شدی نگاه کردم دیدم چشات بسته س و کاملا خوابی نگو طبق کارهای روزت که تمام فکرت چهاردست و پایی رفتنه شب هم داری تکرار میکنی درازت کردم نیم ساعتی گذشت دیدم دوباره پاشدی . تا صبح ولی غلت زدی و بدخوابی کردی چند دفه هم از زیر و روی بابا کشیدمت بس که بدخوابی کردی دوتایی به هم گره خترده بودید .

برات آرزو میکنم با بزرگ شدنت پشت کارت همزاهت بمونه همینقدر قوی باشی عشق مامان .

تازه یک چیز دیگه رو هم باید برات بگم دیروز دم ظهری تو خواب بودی و من داشتم ناهار میپختم چند دفه گریه کردی اومدم بهت شیر دادم خوابیدی رفتم دنبال غذا پختن ، تقریبا آخر کارم بود که حس کردم بیدار شدی دیدم صدات نیومد گفتم حتما اشتباه کردم چیزی نگذشته بود که صدای جیغت اومد دوییدم روی تخت ...

نبودی

دیدم روی زمین به‌صورت چسبیدی خیلی ترسیدم( من😢 🥺 ) ولی شکر خدا چیزیت نشده بود خیلی شیطون شدی این روزا باید خیلی حواسم بهت باشه فقط دنبال اینی که ی بلایی سر خودت بیاری
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)